حرف دعا. شمس قیس در عنوان حرف ندا و دعاآرد: الفی است که در اواخر اسامی معنی ندا دهد، چنانکه خداوندا و شاها و جانا. و در اواخر افعال معنی دعا دهد، چنانکه بیایدا، برودا و چنانکه شاعر گوید: منشیندا از نیکوان جز تو کسی بر جای تو کم بیندا جز من کسی آن روی شهرآرای تو. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 155). حرف ندا در پایان اسم درآید و حرف دعا بیشتر پیش از حرف آخر فعل افزوده شود و گاه حرف ندا را حرف دعا نیز خوانند. رجوع به حرف دعا و حروف ندا شود
حرف دعا. شمس قیس در عنوان حرف ندا و دعاآرد: الفی است که در اواخر اسامی معنی ندا دهد، چنانکه خداوندا و شاها و جانا. و در اواخر افعال معنی دعا دهد، چنانکه بیایدا، برودا و چنانکه شاعر گوید: منشیندا از نیکوان جز تو کسی بر جای تو کم بیندا جز من کسی آن روی شهرآرای تو. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 155). حرف ندا در پایان اسم درآید و حرف دعا بیشتر پیش از حرف آخر فعل افزوده شود و گاه حرف ندا را حرف دعا نیز خوانند. رجوع به حرف دعا و حروف ندا شود
شمس قیس گوید: کافی است اعجمی که در وصل بدل همزۀ ملینه در لفظ آرند چنانکه بندگک و بندگی و بندگان و دایگک و دایگی و دایگان. (المعجم فی معاییراشعارالعجم ص 172). و رجوع به حروف بدل و ’گ’ شود
شمس قیس گوید: کافی است اعجمی که در وصل بدل همزۀ ملینه در لفظ آرند چنانکه بندگک و بندگی و بندگان و دایگک و دایگی و دایگان. (المعجم فی معاییراشعارالعجم ص 172). و رجوع به حروف بدل و ’گ’ شود
شمس قیس گوید:و آن الفی و دالی است که در اواخر افعال معنی دعا دهد، چنانکه برساد و بدهاد و صیغت خاصۀ دعا، باد و مباد است، و در اصل بواد و مبواد بوده است، واو تخفیف را حذف کرده اند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 165). حرف دعا الفی است که پیش از حرف آخر فعل درآید و حرف ندا در پایان اسم افزوده گردد. و گاهی حرف ندا را نیز حرف دعا خوانند. رجوع به حرف ندا و ’آ’ شود
شمس قیس گوید:و آن الفی و دالی است که در اواخر افعال معنی دعا دهد، چنانکه برساد و بدهاد و صیغت خاصۀ دعا، باد و مباد است، و در اصل بواد و مبواد بوده است، واو تخفیف را حذف کرده اند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 165). حرف دعا الفی است که پیش از حرف آخر فعل درآید و حرف ندا در پایان اسم افزوده گردد. و گاهی حرف ندا را نیز حرف دعا خوانند. رجوع به حرف ندا و ’آ’ شود
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل روی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مردف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل روی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مردف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مُرْدَف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل رَوی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مُرْدَف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)